سفارش تبلیغ
صبا ویژن

را نی

عکسهای یک زوج از جوانی تا پیری

قابل توجه زوجهای جوون! از همین حالا شروع کنید!


ارسال شده در توسط مرتضی نعیم

داستان چشم

 

چشم یک روز گفت: ‌من ورای این درّه ها کوهی که با مه آبی پوشیده شده است را می بینم. آیا زیبا نیست؟
گوش این حرف را شنید و گفت: امّا کوه کجاست من آن را نمی شنوم؟!
سپس دست، لب به سخن گشود و گفت : بیهوده تلاش می کنم تا آن را لمس کنم و نمی توانم کوهی بیابم.
بینی گفت: کوهی وجود ندارد، نمی توانم آنرا ببویم.
بعد چشم رویش را به طرف دیگر برگرداند و آنها همگی با هم دربارة هذیان عجیب چشم سخن گفتند، و گفتند باید برای چشم اتّفاقی افتاده باشد!


ارسال شده در توسط مرتضی نعیم

پایان نامه خرگوش!

یک روز آفتابی، خرگوشی خارج از لانه خود به جدیت هرچه تمام در حال تایپ بود. در همین حین، یک روباه او را دید.

روباه: خرگوش داری چیکار می کنی؟
خرگوش: دارم پایان نامه می نویسم.
روباه: جالبه، حالا موضوع پایان نامت چی هست؟
خرگوش: من در مورد اینکه یک خرگوش چطور می تونه یک روباه رو بخوره، دارم مطلب می نویسم.
روباه: احمقانه است، هر کسی می دونه که خرگوش ها، روباه نمی خورند.
خرگوش: مطمئن باش که می تونند، من می تونم این رو بهت ثابت کنم، دنبال من بیا.

خرگوش و روباه با هم داخل لانه خرگوش شدند و بعد از مدتی خرگوش به تنهایی از لانه خارج شد و بشدت به نوشتن خود ادامه داد.
در همین حال، گرگی از آنجا رد می شد.

گرگ: خرگوش این چیه داری می نویسی؟
خرگوش: من دارم روی پایان نامم که یک خرگوش چطور می تونه یک گرگ رو بخوره، کار می کنم.
گرگ: تو که تصمیم نداری این مزخرفات رو چاپ کنی؟
خرگوش: مساله ای نیست، می خواهی بهت ثابت کنم؟

بعد گرگ و خرگوش وارد لانه خرگوش شدند.
خرگوش پس از مدتی به تنهایی برگشت و به کار خود ادامه داد.

حال ببینیم در لانه خرگوش چه خبره
در لانه خرگوش، در یک گوشه موها و استخوان های روباه و در گوشه ای دیگر موها و استخوان های گرگ ریخته بود.
در گوشه دیگر لانه، شیر قوی هیکلی در حال تمیز کردن دهان خود بود.ـ

پایان
----------------------
نتیجه :
هیچ مهم نیست که موضوع پایان نامه شما چه باشد
هیچ مهم نیست که شما اطلاعات بدرد بخوری در مورد پایان نامه تان داشته باشید
آن چیزی که مهم است این است که استاد راهنمای شما کیست؟!!!!


ارسال شده در توسط مرتضی نعیم
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >